مقاله درباره معاد (قسمت اول)
- مجموعه: اصول و فروع دین
مبانی و ادله اثبات معاد
مقدمه
بحث ما درباره مساله معاد است –مساله معاد از نظر اهمیت بعد از مساله توحید مهمترین مساله دینی و اسلامی است. پیغمبران (و بالخصوص آنچه از قرآن درباره پیغمبر ما استفاده می شود) آمده اند برای اینکه مردم را به این دو حقیقت مومن و معتقد کنند: یکی به خدا (مبادأ) و دیگر به قیامت و فعلا -به اصطلاح معمول ما-معاد.
- مساله معاد چیزی است که برای یک مسلمان ایمان به آن لازم است ؛ یعنی چه؟
یعنی در ردیف مسائلی نیست که چون از ضروریات اسلام است ایمان به پیغمبر ضروری است، پس ایمان به آن هم به تبع ایمان به پیغمبر ضروری است. ما بعضی چیزها داریک که باید به آنها معتقد بود به این معنا که اعتقاد به آنها از اعتقاد به پیغمبر منفک نیست. مساله معاد و قیامت مثل روزه از ضروریات اسلام است (یعنی نمی شود کسی معتقد به پیغمبر باشد ولی منکر معاد باشد) در تعبیرات قرآن کامه ایمان به قیامت ایمان به یوم آخر آمده است؛ یعنی پیغمبر مساله معاد را به عنوان یک چیزی عرضه کرده است که مردم همان طوری که به خدا ایمان و اعتقاد پیدا کنند به آخرت هم باید ایمان و اعتقاد پیدا کنند، که معنی آن این می شود که همین طوری که خداشناسی لازم است (یعنی انسان در یک حدی مستقلا با فکر خودش باید خدا را بشناسد) در مساله معاد نیز انسان باید معاد شناس باشد؛ یعنی پیغمبر که در مساله معاد بگوید چون من می گویم معادی هست شما هم بگویید معادی هست مثل اینکه من گفتم روزه واجب است و شما هم بگویید روزه واجب است. نه، ضمنا افکار را هدایت و رهبری و دعوت کرده که معاد را بشناسد، معرفت و ایمان به معاد پیدا کنند.
- علت اینکه مسلمین معاد را جزء اصول دین قرار داده اند این بوده که اسلام درباره معاد یک امر علاوه ای از ما خواسته؛ یعنی نخواسته ما فقط آن را به عنوان یکی از ضروریات اسلام به طفیل قبول نبوت قبول کرده بایم. خواسته که خود ما هم مستقلا به آن ایمان و اعتقاد داشته باشیم؛ ولو مثلا ما به نبوت اعتقاد نداشته باشیم، به معاد اعتقاد نداشته باشیم. این که «ولو» می گوییم نه اینکه از آن صرف نظر می کنم می خواهم بگویم یک مساله ای است که خواسته ما مستقلا به آن ایمان داشته باشیم و لهذا قرآن استدلال می کند بر قیامت؛ استدلال نمی کند بر روزه، می گوید روزه را پیغمبر گفته ولی استدلال می کند بر قیامت پ، چه آن نو استندلالی که پایه آن خود توحید است و چه آن استدلالی که پایه آن نظام خلقت است.
استدلال قرآن بر معاد
دو نوع استدلال در قرآن هست یک نوع استدلال بر معاد، بر اسا توحید است که قرآن می گوید ممکن نیست خدا خدا باشد ولی معادی نباشد، یعنی اگر معاد نباشد خلقت عبث است این خودش یک استدلال است. قرآن خواسته روی این مطلب استلال کند: «أفَحسَبتُم أنّما خَلَقناکُم عَبَثَاً و أنَّکم إلینا لا تُرجعُون»( 1 ) البته ما روی این استدلال ها بعدا بحث خواهیم کرد ولی حالا این مدعای خودامن را که «معاد از اصول دین است» می خواهیم بگوییم روی چه حساب است قرآن در واقع این طور می گوید: یا باید بگویید خدایی نیست، پس خلقت و آفرینش عبث و باطل و بیهوده است و دنبال حکمت در خلقت نباید رفت و مانعی نخواهد داشت که خلقت بر عبث و بیهوده باشد و یا اگر خدایی هست که جهان را آفریده است معادی هم باید باشد معاد متمم خلقت است، مکمل خلقت است، جزئی از خلقت است که با نبودن آن خلقت ناقص است خلقت عبث و بیهوده است.
- یک سلسله استدلال های دیگر هم در قرآن هست که همان نظام موجود و مشهود را دلیل بر قیامت قرار می دهد در اول سوره حج و مومنون هست که ایها الناس! اگر در بحث و در قیامت شک و ریب دارید پس ببینید خلقت خودتان را بعد خلقت خود ما را می گوید که شما را از نطفه آفریدیم نطفه را از خاک آفریدیم بعد نطفه را به علقه و علقه را به مضغه تبدیل کردیم بعد برای مضغه استخوان قرار دادیم بعد گوشت پوشاندیم بعد شما را به صورت طفل در آوردیم، «ثُمَّ إنکُم بَعدَ ذلکَ لَمَیتونَ ثُمَِ إنکُم یَومَ القیامَهِ تُبعثونَ»( 2 ) همچنین کانه همین راهی را که تا حالا آمده اید ادامه می دهید تا منتاهی می شود به قیامت. پس سر اینکه معاد را جزء اصول دین قرار داده اند، نه صرف [این بوده که معاد] یکی از ضروریات دین و از توابع نبوت بوده است؛ بلکه یک مساله ای بوده که راه استدلال بر آن –لااقل تا اندازه ای-باز بوده و قرآن می خواسته است که مردم به مساله قیامت. [به عنوان یک مساله مستقل اعتقاد پیدا کنند]
- رابطه و پیوستگی بسیار شدید میان زندگی دنیا و زندگی آخرت، که فرمود: «الدُّنیا مَزرَعَهُ الاخرَه»( 3 ) هرچه درباره معاد آمده در همین زمینه «الدنیا مزرعهُ الاخره» آمده است.
قرآن روی ارتباط عالم و دنیا و عالم آخرت و اینکه آنجا دار الجزاء است و اینجا دار العمل اینجا مزرعه است، یوم ارزع است و آنجا یوم الحصاد فوق العاده تکیه کرده است و بلکه اصلا انبیاء اساس و روح تعلیماتشان همین است؛ نظام دنیا را هم که درست می منند، به اعتبار این است که همین پیوستگی میان دنیا و آخرت هست، یعنی اگر نظام دنیا نظام صحیح عادلانه ای نباشد، آخرتی هم درست نخواهد بود، این دو با یکدیگر اینچنین وابستگی و پیوستگی دارند، نه اینکه تضاد دارند. از نظر قرآن سعادت واقعی بشر در دنیا و سعادت واقعی بشر در آخرت توأم اند، جدایی ندارند. آن چیزهایی که از نظر اخروی گناه است و سبب بدبختی اخروی است، همانست که از نظر دنیوی هم نظام کلی زندگی بشر را فاسد می کند؛ حالا اگر فرض کنیم که یک فرد را خوشبخت کند ولی نظام کلی افراد بشر را فاسد و خراب می کند اینها خصوصیاتی بود که در آنها هیچ نمی شود شک و تردید کرد.
معاد در قرآن
آیات قرآن کریم پیرامون اثبات معاد و احتجاج با منکرین آن را به 5 دسته تقسیم کرده:
1- آیاتی که بر این نکته، تاکید می کند بر برهانی بر نفی معاد، وجود ندارد این آیات خلع سلاح منکرین است.
2- آیاتی که به پدیده های مشابه معاد، اشاره می کند تا جلوی استبعاد را بگیرد.
3- آیاتی که شبهات منکرین معاد را رد، و امکان وقوع آن را تثبیت می کند.
4- ایاتی که معاد را به عنوان وعده حتمی و تخلف ناپذیر الهی معرفی می کند و در واقع وقوع معاد را از راه اخبار مخبر صادق، اثبات می نماید.
5- آیاتی که اشاره به برهان عقلی بر ضرورت معاد دارد.
انکار معاد بی دلیل است
یکی از شیوه های احتجاج قرآن با صاحبان عقاید باطل این است که از آنان، مطالبه دلیل می کند تا روشن شود که عقاید ایشان پایه عقلی و منطقی ندارد چنان که در چندین آیه آمده است: قُل هاتوا برهانکُم...( 4 )بگو (ای پیامبر) دلیلتان را بیاورید.
و در مواردی مشابهی با این لحن می فرماید که صاحبان این عقاید نادرست، «علم» و اعتقاد مطابق با واقع و مستند به برهان ندارد بلکه به «ظن» و گمان بی دلیل و مخالف با واقع، بسنده کرده اند. ( 5 )
در مورد منکرین معاد هم می فرماید: «و قالوا ما هی الّا الدنیا نَموتُ و نحنی و ما یهلکنا الا الدَّهرُ و ما لهم بِذلکَ مِنّ عِلمٍ إن هُم إلا یَظُنونَ»(6)
و (کافران) گفتند: جز این زندگی دنیا حیاتی نیست که می میریم و زندگی می کنیم و جز روزگار چیزی ما را نابود نمی کند (در صورتی که) به ایم مطلب، علمی ندارد و تنها گمانی می برند. همچنین در آیات دیگری بر این نکته تاکید شده که انکار معاد تنها گمان بی دلیل و نادرستی است.( 7 )
البته ممکن است گمانهای بی دلیل در صورتی که موافق هوای نفس باشد مورد قبول هوا پرستان می شود.(8)
و در اثر رفتار های متناسب با آنها و ارتکاب گناهان تردیجا به صورت اعتقاد جزمی جلوه کند.( 9 )
و حتی شخص بر چنین اعتقادی پا فشاری نماید.( 10 )
قرآن کریم، سخنان منکرین معاد را نقل کرده است که غالبا چیزی بیش ازاستبعاد نیست و احیانا اشاره به شبهات ضعیفی دارد که منشا استبعاد و شک در امکان معاد شده است.(11 )
از این رو از یک سوء پدیده های مشابه معاد را یاد آور می شود تا رفع استبعاد گردد و از سوی دیگر به پاسخ شبهات اشاره می کند تا هیچ کونه شبهه ای باقی نماند و امکان وقعی معاد کاملا تثبیت شود. وبه این مقدار هم اکتفا نمی کند و علاوه بر حتمی بودن این وعده الهی و حجت بر مردم به وسیله وحی، به برهان عقلی بر ضرورت معاد نیز اشاره می کند.
پدیده های مشابه معاد
الف) رویش گیاه: زنده شدن انسان پس از مرگ از آن جهت که حیات مسبوق به موت است شبیه روییدن گیاه در زمین بعد از خشکی و مردگی آن است از این رو تامل در این پدیده که همواره در جلو چشم همه انسانها رخ می دهد کافی است که به امکان حیات خودشان بعد از مرگ، پی ببرند. و در واقع آنچه موجب شاده شمردن این پدیده و غفلت از اهمیت آن شده عادت کردن مردم به دیدن آن است وگرنه از جهت پیدا شدن حیات جدید، فرقی با زنده شدن انسان بعد از مرگ ندارد. قرآن کریم برای دیدن این پرده عادت، مکررا توجه مردم را به این پدیده جلب و رستاخیز انسان ها را به آن تشبیه می کند.( 12 )
ب) خواب اصحاب کهف: قرآن کریم بعد از ذکر داستان شگفت انگیز اصحاب کهف که حاوی نکته های آموزنده فروانی است می فرماید: «و کذلِکَ اَعثَرنا عَلیهِم لیعلموا أنَّ وَعدَ اللهِ حَقُ و أنَّ الساعهَ آتیهُ لا ریبَ فیها...؛(13) بدین سان مردم را بر ایشان (اصحاب کهف) آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و تا قیامت خواهد آمد و جای شکی در آن نیست.»بی شک، اطلاع از چنین حادثقه عجیبی که عده ای در طول چندین قرن (سیصد سال شمسی- سیصد و نه سال قمری) خواب باشند و سپس بیدار شوند تاثیر خاصی در توجه انسان به امکان معاد و رفع استبعاد آن خواهد داشت زیرا هر خواب رفتنی شبیه مردن است ( النوم اخ الموت) و هر بیدار شدنی شبیه زنده شدن پس از مرگ لکن در خوابهای عادی، اعمال زیستی (بیلوژیک) بدن، بطور طبیعی ادامه می یابد و بازگشت روح، تعجبی را بر نمی انگیزد اما بدنی که سیصد سال از مواد غذایی استفاده نکند می بایست طبق نظام جاری در طبیعت، بمیرد و فاسد شود و آمادگی خود را برای بازگشت روح از بدن از دست بدهد پس چنین حادثه ای خارق العاده می تواند توجه انسان را به ماورای این نظام عادی جلب کند و بفهمد که بازگشت روح به بدن همیشه در گروی فراهم بودن اسباب و شرایط عادی و طبیعی نیست پی حیات مجدد انسان هم هر چند بر خلاف نظام مرگ و زندگی در این عالم باشد، امتناعی نخواهد داشت و طبق وعده الهی تحقق خواهد یافت.
زنده شدن حیوانات: قرآن کریم هم چنین به زنده شدن غیر عادی چند حیوان اشاره دارد که از جمله آنها زنده شدن چهار مرغ به دست حضرت ابراهیم(ع).( 14 ) و زنده شدن مرکب سواری یکی از پیامبران است که به آن داستان اشاره خواهیم کرد. و هنگامی که زنده شدن حیوانی مممکن باشد زنده شدن انسان هم ناممکن نخواهد بود.
د) زنده شدن بعضی از انسان ها در همین جهان: از همه مهمتر، زنده شدن بعضی از انسانها در همین جهان است. که قرآن کریم چند نمونه از آنها را یاد آور می شود ازجمله داستان یکی از انبیا بنی اسرائیل است که در سفری عبورش به مردمی افتاد که هلاک و متلاشی شده بودند و ناگهان به ذهنش خطور کرد که چگونه این مردم دوباره زنده خواهند شد! خدای متعال جان او را گرفت و بعد از یک صد سال دوباره زنده اش کرد و به وی فرمود: چه مدت در این مکان توقف کرده ای؟ او که گویا از خوابی برخاسته است گفت: یک روز یا بخشی از یک روز! خطاب شد: بلکه تو یک صد سال است در اینجا مانده ای پس بنگر که از یک سوی، آب و نانت سالم مانده و از سوی دیگر مرکب سواریت متلاشی شده است! اکنون بنگر که ما چگونه استخوان های این حیوان را بر روی هم سوار می کنیم و دوباره گوشت بر آنها می پوشانیم و آن را زنده می سازیم.( 15 )
مورد دیگرف داستان گروهی از بنی اسرائیل است که به حضرت موسی(ع) گفتند: ما تا خدا آشکارا نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد! و خدای متعال آنان را با صاعقه ای هلاک کرد و سپس به درخواست حضرت موسی(ع) دوباره آنها را زنده ساخت.( 16 )
و نیز زنده شدن یکی از بنی اسرائیل –که در زمان حضرت موسی(ع) به قتل رسیده بود- به وسیله زدن پاره ای از پیکر یک گاو ذبح شده به او که داستان آن در سوره بقره ذکر شده و سوره مزبور به همین مناسبت نامگذاری گردیده و در ذیل آن آمده است: کذلکَ یُنحی اللهُ الموتی و یُریکُم آیاتهِ لَعَلَکم تًَعقِلونَ.( 17 )
بدین سان مردگان را زنده می کند و نشانه هایش را به شما می نمایاند باشد که با خرد دریابید هم چنین زنده شدن بعضی از مردگان به اعجاز حضرا موسی(ع)، ( 18 )را می توان نشانه ای بر امکان معاد قلمداد کرد.
پاسخ به شبهات منکرین معاد
1) شبهه ی اعاده معدوم:
قبلا اشاره کردیم که قرآن کریم در برابر کسانی که می گفتند: چگونه ممکن است انسان بعد از متلاشی شدن بدنش مجدد زنده شود؟ پاسخی میدهد که مفادش این است: قوام هویت شما به روحتان است نه به اندامهای بدنتان که در زمین پراکنده می شود.( 19 )
از این گفتگو می توان استنباط کرد که منشاء انکار کافران همان شبهه ایبوده که فلسفه به نام «محال بودن اعاده معدوم»نامیده می شود. یعنی آنان می پنداشتند که انسان همین بدن مادی است که با مرگ، متلاشی و نابود می گردد و اگر مجددا زنده شود انسان دیگری خواهد بود زیرا برگرداندن موجودی مه معدم شده محال است و امکان ذاتی ندارد پاسخ این شبهه از زبان قرآن کریم روشن می شود و آن این است که هویت شخصی هر انسانی بستگی به روح او دارد به دیگر سخن: معاد اعاده «معدوم» نیست بلکه بازگشت «روح موجود» است.
2) شبهه عدم قابلیت بدن برای حیات مجدد: شبهه قبلی مربوط به امکان ذاتی معاد بود و این شبهه ناظر به امکان وقوعی ان است یعنی هر چند بازگشت روح به بدن محال عقلی نیست و در فرض آن تناقضی وجود ندارد ولی وقوع آن مشروط به قابلیت بدن است و ما می بینیم که پدید آمدن حیات، منوط به اسباب و شرایط خاصی است که می باست تدرجا فراهم شود مثلا نطفه ای در رحم قرار گیرد و شرایط مناسبی برای رشد آن وجود داشته باشد تا کم کم جنین کامل شود و به صورت انسان در آید ولی بدنی که متلاشی شد دیگر قابلیت و استعداد حیات را ندارد. پاسخ این شبهه آن است که این نظام مشهود در عالم دنیا تنها نظام ممکن نیست و اسباب و عللی که در این جهان بر اساس تجربه شناخته می شوند اسباب و علل انحصاری نیستند، و شاهدش این است که در همین جهان پدیده های حیاتی خارق العاده ای در قرآن کریم به دست آورد.
• شهید مطهری در کتاب معاد خودشان یک بحثی را بیان کردند که ضمیمه این بحث می کنم ایشان فرمودند: در تعبیرات قیامت ما کلمه «معاد» نداریم از همه اسمهای قیامت معروفتر معاد است ولی این اصطلاح اصطلاح شرعی نیست یعنی اصطلاح متشرعه است، آن هم به مفهوم خاصی. در قرآن کریم ما کلماتی نظیر معاد داریم مثل «مآب» ولی کلمه معاد را نداریم در دعاها و احادیث هم من الان یادم نیست که در جایی از قیامت کلمه معاد تعبیر شده باشد کلمه معاد را ظاهرا متکلمین خلق کرده اند این کلمه می تواند کلمع درستی هم باشد یعنی با تعبیرات قرآن منطبق باشد اماچون معاد یعنی مکان عود یا زمان عود (اسم مکان و زمان است)، آنها که این کلمه را گفته اند به این اعتبار گفته اند که قیامت یا زمان عود به معنی اعاده معدوم می دانستند یا زمان عود ارواح به اجساد.
در قرآن ما کلماتی شبیه به معاد داریم؛ کلمه معاد نداریم ولی کلمه «مرجع» یا «رجوع» و کلمه «مآب» داریم. « عود» یعنی بازگشت. عود در جایی می گویند که یک چیزی از یک اصلی آمده باشد دو مرتبه به آن اصل برگدد می گویند عود کرد پی اگر در قرآن کلمه «رجوع» و امثال آن آمده به معنای بازگشت به خداست یعنی تعبیر قرآن این است. در قرآن هیچ جا رجوع ارواح به اجسام نیامده یا هیچ جا رجوعه به معنای [بازگشت] بعد از معدوم شدن نیامده بلکه تعبیر این است: «اِنّا لِله» ما از آن خدا هستیم و «انّا إالیه راجعون»( 20 ) و ما به سوی او بازگشت می کنیم پس کلمه معاد را هم اگر ما به کار ببریم اگر به معنی عود الی الله استعمال کنیم آنوقت با تعبیرات قرآنی خوب منطبق می شود یا این تعبیر «وَ اَّنَ إلی رَبَّکَ المُنتهی»( 21 )و اینکه نهایت و تمامیت و پایانی به سوی پروردگار است یعنی به سوی او همه چیز پایان می یابد «إن الی ربک الرُّجعی»( 22 ) وامثال این تعبیرات.
نظــــــر دهید!!!!!!
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :